پرسه های بی هدف افکار بی ربط

بالغ بر ده نوشته ی ناتمام دارم از اوایل دسامبر تا این روزها که می شود اواسط ژانویه! 

نوشته های بی سر و تر پر از ترس و اضطراب.

 

باید برایش اسم  پیدا کنم٬ شاید همان شماره شش صدایش کنم ٬ متولد ماه ششم از سال های شمسی. 

بعضی روزها که خانه اش هستم یک آن چیزی٬ بویی٬ حرفی مرا با خودش میکشد تا یک داستان کوتاه ولی آنقدر که ننوشته ام ترس امانم نمی دهد.

 

ترسناک است که به شدت شبیه به هم هستیم ٬ تنها تفاوتی که داریم شاید همان باشد که من سه روز زودتر به دنیا آمده ام و تجربه بدیهیاتی مثل خوردن و دفع را  آموخته بودم  وقتی او نفس کشیدن را یاد گرفته بود جخ

 

ترسناک است که این بار ریسک های عجیب میکنم! برای دیده شدن! یا چون اولین بار است کسی مرا دید که نه آنقدر بچه باشد که جایی پیدا نکند درآینده من یا آنقدر پیر باشد که فقط بخواهم از دور نگاهش کنم. متاسفانه مرا خوب یاد گرفت از همان اول. 

 

من آدم بی حاشیه ای نبودم٬ چه قبل از مهاجرت چه بعد از مهاجرت! همیشه  رد پای من جایی و زمانی که نباید نمودار میشد. ولی چند سالی بود که خفه شده بود٬ همه ی زندگی ام خلاصه شده بود به کار و فرار از امروز به فردا! این خشم و تنفرم نسبت به آدم ها را هی بیشتر میکرد. انگار من نشسته بودم در تراس خانه ای که داشت فرو می ریخت وآدمها با لباس های رنگی و لبخند هر روز از زیر این تراس عبور میکردند. تا آن روز! آن روز یکشنبه ی عجیب که سر درد امانم را بریده بود و نمی خواستم بروم به مراسم کتابخوانی شهر. چرا رفتم!؟ شب قبلش به شماره شش گفته بودم خوب فردا می بینمت. 

 

این شد همان که هنوز هی فردایی می آید تا ببینمش. 

 

صادقانه بگویم از باتلاقی که درآن در حال جان دادن هستم فرار میکنم٬ از این محیط مسموم خانه ! از این آدم سیاه و چرک. فرار میکنم میروم روی کاناپه ی خاکستری رنگش که دو تا کوسن اخرایی رویش نشسته است می نشنیم و میشوم یک آدم دیگر! میشوم یک زن باهوش گاهی٫ گاهی در مورد کارهایش حرف میزنیم یا در مورد کارهایمان . یک آدم صبور و مهربانی می شوم که گاهی می ترساندم.

 

گاهی حرف میزند از چیزی و من از دور نگاهش میکنم ٬ همانقدرکه زندگی هایمان به هم دور است همان قدر می خواهم به این دوری فکر نکنم.

 

دردهای عجیبی در سرم می چرخد وقتی برمیگردم به خانه ام٬ به خانه ام! واقعا خانه ام کجاست؟ جایی هست که خانه ی من باشد. 

 

تا دیوانگی راهی نیست انگار.

Comments

Popular Posts