ای مهربان بعد از تجاوز کمی مرا ببوس ...

  

همه ی درد من از این ندیده شدن شروع شد٬ ندیده شدن درفرهنگ لغتی من با دیده نشدن کاملا متفاوت است. ندیده شدن دردناک تر است٬ انگار تلاشی هست برای ندیدن تو٬ و تو همه اش شدی تلاش برای به چشم آمدن..هر چی میکنی٬ هر چه آدم ها را می بینی٬ دردهایشان را به رسمیت می شناسی٬زخم هایشان را میبندی آخرش سهم تو ندیده شدن است. 

 

بخواهم انسان مدرن باشم و نخ هر چیزی را بگیرم به کودکی ام برسم می رسم به شش یا هفت سالگی ام همان موقع ها که قدم به زور میرسید به سر صندلی راننده و سعی میکردم تمام مدت مسافرت را حرف بزنم٬ دیده بشوم. از آن روزها یک تصویر واضح در حافظه ام مانده است. اینروزها البته علم هم به نفغ ما آدم های خاطره باز نیست و میگویند هر آنچه تصور میکنید تولید شده ی مغز خودتان است با اندکی ادویه ی خاطرات اصلی. فرض را بر این بگیریم که هرآنچه یادم مانده است اتفاق افتاده باشد. دختری با موهای کوتاه تاب دار٬ صورتی به قایت بی ربط برای سنش و یک مونولوگ بی سر و ته که پایان ندارد.

یک دیالوگ در این خاطره تصویری به یادم مانده است و آن دیالوگ پدرم است. : بشین داداشت می خواد حرف بزنه٬ برادری که چشمهای آبی دارد و به مدد زیبایی اش همه او را می بینند. بقیه راه را یادم نمی آید٬ حتی خودم را فشار هم بدهم بعد از دیالوگ پدرم و هل داده شدن روی صندلی عقب هیچ یادم نمی آید. 

تا همین چند سال پیش تا چیزی پیش می آمد ناله سر می دادم و دلم برای آن خود ۷ ساله ام می سوخت٬ بغض می کردم حتی. این روزها ولی رد زخمش را جور دیگری در زندگی ام میبینم. 

 

بعد از آن دیالوگ پدرم تا سالها من هر کاری میکردم که پدرم مرا ببیند٬ درس خواندنم٬ کتاب خواندنم٬ شطرنج بازی کردنم و حتی فیلم بین شدنم. دیده شدم؟ بعید میدانم.

نخ این رفتار مریض را که بگیرم میرسم به خیلی از این اولین ها٬ انگار پایه و بنیاد خیلی از رفتارهایم ٬ تصمیم هایم تلاش برای دیده شدن بود.

آدمها را می بینم تا به آنها نشان بدهم من شما را بهتر از خودتان یاد میگیریم٬  مرا ببینید...به همین حقارت. مثل این می ماند که خودت را بزک کنی بندازی روی تخت بگی به من تجاوز کن ولی حتما بعد از پایان کارت کمی مرا بغل کن.. مرا ببین.

 

این روزها این بیماری پیچیده است به همه ی روزمرگی ام ٬ درد هایم را بزک میکنم می گذارم پشت ویترین تا آدم ها حداقل دلشان 

بسوزد و مرا ببینند. نهایت حقارت  

کاری برایش میکنم. نه! آنقدر ادامه می دهم تا از حقارت تمام بشوم... 

 

Comments

Popular Posts