واگویه های یک ذهن پریشان در بیست دقیقه

 گاهی فکر می‌کنم شاید این نژاد آریایی از همان ابتدا این عادت بگذار از شنبه شروع می‌کنم٬ یا فردا هم روز خداست! فردا شروع می‌کنم راداشته است ٬ همین مراسم سال نو و نوروز گواه بر همین است٬ یک اجبار جمعی به یک تغییر بزرگ٬انگار همه ی فامیل و شهر و کشور جمع می‌شود در لحظه ای که تعهد می‌کنیم از ثانیه بعد٬ از دقیقه ی بعد آدم های بهتری می شویم. بعد هم در هر دید و بازدید خیره میشویم به چشم‌های میزبان یا مهمان و همین تعهد که فردا روز بهتری است با سال دیگر بهتر است را تکرار می‌کنیم..با نا امیدی امیدواریم سال جدید برایمان معجزه میکند.خودمان را بدهکار می‌کنیم به آدم‌ها! که تا سال نو بعدی بارها باید توضیح بدهیم با سکوت یا نگاه یا کلام که آدم خوبی بوده ایم یا نه 

سال که نو شد ٬ گریه نکردم بعد به دروغ از ترس اینکه کسی یا آن خود بیرونی ام قضاوتم نکند بغض کردم...با خانواده ام که حرف زدم دلتنگی برای حضور در آن لحظه را داشتم ولی نه بیشتر! یک خودخواهی لزج
بعد مثل همه ی شب های دیگر کتاب محبوب این روزهایم را برداشتم و به مدت بیست دقیقه خواندم...قانون بیست دقیقه را از کتابی یا جایی یا پادکستی یاد گرفتم و با بی رحمی تمام مسخره کردم ولی این روزها عصای دردم است. آخر روز شگفت زده میشوم از میزان بیست دقیقه های مفید
زندگی ام را به میزان قابل توجهی از بلاک های بیست دقیقه ای تبدیل کردم..روزهای اول باورم نمی‌شود چه کارهایی را می‌شود در بیست دقیقه شروع کرد و تمام کرد...کتاب خواندن هایم زیاد ترشده٬ سریال دیدن هایم به میزان قابل توجهی کم شده همین دیشب فقط توانسته ۱۵ دقیقه سریال محبوبم را ببینم انگار یک اهرم فشار دوست داشتنی دارم که مجابم کرده است در بیست دقیقه مفید تر باشم٬ انگارزندگی همین بیست دقیقه پیش رو باشد و تمام٬

این روزها تمرین می‌کنم به کسی بدهکار نباشم٬ این بزرگ‌ترین پرونده ای هست که باید ببندم زودتر! گاهی فکر می‌کنم این غرق شدن در افکار پیچ در پیچ از برکات بدهکاری است به آدم ها ٬ به کار به زندگی به هر زنده و مرده ای
بدهکار توضیح دادن حتی به خودم نباشم.

نمی دانم از کی یا کجا آدم ها در قبال محبت٬ امنیت و یا هر مهمی که شاید مهم هم نباشد آزادی شان را فروخته اند! بدهکار کرده‌ایم خودمان را به رفیق٬ به همسر٬ به شریک به هر کسی که بشود که تهش بگویم آدم های بهتری هستیم.. به زعم من سالینجر بهترین کار را کرد خودش را از بدهی به همه آدم ها رها کرد و رفت! حالا نصف دنیا هم بگویند آدم بدی بود٬ وقتی بدهی نداشته باشی به کسی٬ چه مهم است مردم چه بگویند

Comments

Popular Posts